اسفند90- رژه رفتن های آریا
تو آخرین روزهای اتراق دو هفته ایمون تو سمنان (12اسفند)، رامین عزیز اومد دنبالمون و رفتیم تهران تا موقع رسیدن مامان و بابام، تو فرودگاه باشه و اونا رو بیاره خونه مون. مامان و بابا غبار سفر معنویشون رو به خونه ی ما آوردن و تا عصر استراحت کردند و دوباره همگی با رامین عزیز راهی سمنان شدیم. مهمونی مامان و بابا به خوبی برگزار شد. اما آریا از دیدن اون همه آدم دچار بهت و ترس شده بود و تمام وقت بغلم بود و حتی بغل رامین عزیز هم نرفت. ما هم زود سوغاتی هامون رو گرفتیم! و دو روز بعد راهی تهران شدیم و تا آخر اسفند موندیم سر خونه و زندگیمون. عشق پرسه زدن تو خونه هوش از سر این پسر برده. صبح که از خواب بیدار میشه 2 تا چیز می گیره دستش و هی راه...