آریــا جـونآریــا جـون، تا این لحظه: 13 سال و 28 روز سن داره
پوریــا جونپوریــا جون، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

روزهای پسرانه

اسفند90- رژه رفتن های آریا

تو آخرین روزهای اتراق دو هفته ایمون تو سمنان (12اسفند)، رامین عزیز اومد دنبالمون  و رفتیم تهران تا موقع رسیدن مامان و بابام، تو فرودگاه باشه و اونا رو بیاره خونه مون. مامان و بابا غبار سفر معنویشون رو به خونه ی ما آوردن و تا عصر استراحت کردند و دوباره همگی با رامین عزیز راهی سمنان شدیم. مهمونی مامان و بابا به خوبی برگزار شد. اما آریا از دیدن اون همه آدم دچار بهت و ترس شده بود و تمام وقت بغلم بود و حتی بغل رامین عزیز هم نرفت. ما هم زود سوغاتی هامون رو گرفتیم! و دو روز بعد راهی تهران شدیم و تا آخر اسفند موندیم سر خونه و زندگیمون. عشق پرسه زدن تو خونه هوش از سر این پسر برده. صبح که از خواب بیدار میشه 2 تا چیز می گیره دستش و هی راه...
18 اسفند 1390

اسفند90- مسافرت 2هفته ای

از اونجایی که اول اسفند مامانی و بابایی راهی مکه شدند، قبل از سفرشون من و آریاجون هم بار سفر رو بستیم و رفتیم سمنان تا خاله مائده تنها نباشه. روزای سمنان بودنمون خیلی خوب بود. آریا بدون گرفتن از تکیه گاه بلند میشه و مستقلا راه میره بدون کمک. فقط یه چیزی می گیره دستش واسه حفظ تعادل. از لباسای خودش بگیر تا شارژر موبایل و ... همش در حال راه رفتنه، گاهی وقتا یه ربع، 20دقیقه بی هدف راه میره.   یاد گرفته از لیوان نی دارش آب بخوره. چقدر هم خوشحاله که این کار رو می کنه. و البته من! مامان،بابا، آب، تاب رو هم میگه. اما کماکان از نظر اون اسم همه چیز گ ِ هستش. ...
4 اسفند 1390
1